آرتین آرتین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

آرتین خان مردی از دیار پاکی

دنیای من آرتین من

پسرکم آمدی و با گریه ها و خنده های تلخ و شیرینت سکوت سهمگین خانه را شکستی آمدی و تنهایی بزرگ چندین ساله مرا از بین بردی آمدی تا من بار دیگر به عظمت و بزرگی خدا پی ببرم آمدی و با آمدنت یک دنیا شور و شعف و شادی برایمان آوردی آمدی و چه خوب شد که آمدی و من هنوز هم شوکه...هنوز هم در فکر اینکه آیا براستی من مادرم؟ آیا این فرزند من است؟ و هزاران آیای دیگر... عشقی در من شعله ور شده که تا به حال اینگونه به خود ندیده بودم حس مادری را نتوان به زبان توصیف کرد حس و عشق مادری را باید دید باید با تمام وجود لمس کرد باید این لطف و محبت بیکران خداوندی را با دل و جان حس کرد و چه حس خوبی ست وقتی که می بینی فرزندی داری که تماما متعلق به خود توس...
9 بهمن 1390

پسرکم گوش کن

نصيحت مادرانه به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری. نخند! به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند. نخند! به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده. نخند! به دستان پدرت، به جاروکردن مادرت، به راننده ی چاق اتوبوس، به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد، به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی، به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان، به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی، به هول شدن همکلاسی ات پای تخته، نخند، نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آ...
8 بهمن 1390

تولد گل پسرم داره نزدیک میشه

عزیز دلم من چه واژهای  برای احساسم نسبت به تو  بگویم تا لایق تو باشد گلکم با تمام وجود دوستت دارم و از همین الان برای روز تولدت لحظه شماری میکنم عسلکم تو تمام زندگی من و بابایی عاشقانه دوستت داریم گل پسرم ...
8 بهمن 1390

انار کوچولو دلم شکست از رفتنت

امروز صبح که این خبر رو شنیدم غصه تمام وجودم رو گرفت  خدایا آخه چرا این فرشته پاک و بیگناه رو با خودت بردی  خدایا پدرو مادرش چه کنند با نبودش  وای که حتی تصورش سخته خدایا نمی دونم پدرو مادر انار کوچولو بعد از اون می خوان چی کار کنند فقط خودت صبرش رو به او نا بده انار کوچولو تو که الان پیش فرشته هایی برای مامان و بابا دعا کن غم دوریتو بتونن تحمل کنن خدایا بهشون صبر بده آمین سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو ت...
1 بهمن 1390

کودکی

در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش...! وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد... چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت... نویسنده : ؟؟ ارسالی از خوانندگان ======== اکنون بزرگ شده ایم ... می ترسیم از حوادث ... نمی دانی ایمانمان را کجا جا گذاشته ایم ... ؟؟ ...
1 بهمن 1390

جملات زیبای کودکی

امروز ناخوداگاه یاد جملات جالب کودکی هام افتادم . کشتم شپش شپش کش شش پا را . چایی داغه ، دایی چاقه ! سه شیشه شیر ، سه سیر سرشیر. امشب شب سه شمبه س ، فردا شبم سه شمبه س ، این سه 3 شب اون سه 3 شب هر سه 3 شب سه شمبه س. سپر جلو ماشین عقبی خورد به سپر عقب ماشین جلویی.  شش سیخ جیگر سیخی شش زار سربازی سر بازی سرسره بازی سر سرباز سرسره بازی را شکست. آن مان نماران، دو دو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی دختره این‌جا نشسته گریه می‌کنه زاری می‌کنه از برای من یکی رو بزن!! دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده!...سواد داری؟!!! نچ نچ نچ ، بی سوادی ؟!  ده، بیست، سه پونزده، هزار و شصت و شونزده هر کی میگه شونز...
1 بهمن 1390

زندگی باید کرد

 روزگارا:   تو اگر سخت به من میگیری،   با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،   گرچه دلگیرتر از دیروزم،   گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،   لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست   زندگی باید کرد...!   ...
1 بهمن 1390

ناب

+ فرشتگان از خدا پرسیدن: خدایا تو که بشر رو آنقدر دوست داری چرا غم را آفریدی ؟ خدا گفت : غم را به خاطر خودم آفریدم چون این مخلوقه من تا غمگین نباشد به یاد خالقش نمی افتد . + برای داشتن چیزی که تا بحال نداشته اید باید کسی باشید که تا بحال نبوده اید . + بگذارید و بگذرید ، ببینید و دل مبندید ، چشم بیندازید و دل مبازید ، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت . + از پیری پرسیدم چه زمانی انسان پیر میگردد ، فرمود درست آن زمان که از گذشته خود پشیمان شده افسوس آن را بخورد . + زندگی کوتاه است پس وقت خودتو برای کارهائی صرف کن که فرصت لذت بردن از تتیجه کارات رو داشته باشی . + تا که بودیم نبودیم کسی ،  کشت ما را غم بی همنفسی ، تا که رفتیم همه یا...
1 بهمن 1390